جدول جو
جدول جو

معنی لاله وش - جستجوی لغت در جدول جو

لاله وش
(دخترانه)
مانند لاله
تصویری از لاله وش
تصویر لاله وش
فرهنگ نامهای ایرانی
لاله وش
لاله مانند مانند لاله، لاله فام
تصویری از لاله وش
تصویر لاله وش
فرهنگ فارسی عمید
لاله وش
(لَ / لِ وَ)
لاله سان. لاله مانند. شبه لاله. لاله گون. چون لاله
لغت نامه دهخدا
لاله وش
برنگ لاله لاله فام لاله گون. یا لاله وشان، جمع لاله وش، رده ایست از خارپوستان که دارای بازوهای بزرگ حقیقی هستند و بدنشان از صفحات منظم آهکی پوشیده شده است. لاله وشان در دوران اول زمین شناسی بحد وفور میزیسته اند ولی گونه های امروزه این جانوران بسیار محدود است و غالبا در اعماق زیاد دریا میزیند و جنسی از این جانوران باسم لالء دریایی در سواحل دریاهای معتدل فراوان است. آنتدون که نمونه فراوان لاله و شان امروزی است در دوره لاروی بوسیله پایه ای بتخته سنگها می چسبد و در حالت بلوغ آزادانه در دریا شنا میکند. رنگ این حیوان قرمز نارنجی است. وجه تسمیه آن بمناسبت شباهت کاملش به گل لاله است لاله های دریایی کرینوئیدها
فرهنگ لغت هوشیار
لاله وش
سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله گون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله رو
تصویر لاله رو
(دخترانه)
لاله چهر، آنکه چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاله رخ
تصویر لاله رخ
(دخترانه)
لاله چهر، آنکه چهره و روی زیبا چون گل لاله دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاله گون
تصویر لاله گون
به رنگ گل لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوله کش
تصویر لوله کش
کسی که پیشه اش نصب کردن لوله است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لولی وش
تصویر لولی وش
لولی مانند مانند لولی، زیبارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله رخ
تصویر لاله رخ
لاله رخسار، لاله روی، معشوقی که گونه های سرخ به رنگ گل لاله دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله وشان
تصویر لاله وشان
تیره ای از جانوران دریایی که بدن آن ها مانند گل لاله است، کرینوئید. نوعی از آن را لالۀ دریایی می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(خِ دَ / دِ)
پوشیده و مستوراز لاله. پوشیده از لاله. پوشیده با لاله:
چو گردد زمین سبز و که لاله پوش
زمانه ز کیخسرو آید به جوش.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
پروازۀگوش. صدف گوش. درون حلقۀ بیرونی گوش. لالکا. لاله
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
نام دهی جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت. واقع در سه هزارگزی باختری کوچصفهان. دارای 850 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
گلها و دسته گلهایی از موم:
نیم علاج طلب بهر سینۀ مجروح
که مرهم است مرا داغ همچو لالۀ موم.
مفید بلخی (از آنندراج).
رجوع به نخلبند شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
چون لولی. لولی سان. که چون لولی بود:
دلم ربودۀ لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آمیز.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
دارای روئی چون لاله. لاله رخ
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
از نواحی لارجان مازندران. و بدانجا ابوجعفر حسن بن ابوالحسین بدست ماکان کاکی کشته شد. (حبیب السیر ج 1 ص 345)
نام دیگر ’نورود’ و آن رودی است میان رشت و لاهیجان. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 16)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ)
کنایه از آتش طور است. (آنندراج) :
اگر چه لالۀ طور است روی روشن او
چراغ صبح بود با بیاض گردن او.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مانند لاله. لاله فام. دارای رنگ لاله. سرخ:
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون.
دقیقی.
اگر در نبرد من آید کنون
بپوشانمش جوشن لاله گون.
فردوسی.
زمین لاله گون شد هوا نیلگون
برآمد همی موج دریای خون.
فردوسی.
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد ازموج آن خون زمین لاله گون.
فردوسی.
برآنگونه رفتم ز گلزریون
که شد لاله گون آب جیحون ز خون.
فردوسی.
رخ لاله گون گشت برسان ماه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه.
فردوسی.
باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
فرخی.
زنم تیغ چندانکه از جوش خون
رخ قیرگون شب، کنم لاله گون.
اسدی (گرشاسب نامه ص 186 نسخۀ مؤلف).
بیمار گشت و زار نگارین من ز درد
چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون.
سوزنی.
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تازعفران گونۀ من لاله گون شود.
سعدی.
حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ)
قریه ای است به پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق اسپاس. (فارس نامۀ ناصری). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنۀ شیعه، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ لَ)
صاحب لبی به رنگ لاله
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
آنکه لوله کشد. آنکه شغلش لوله کشی است، یعنی نصب لوله ها در مواضع خود کند
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ رُ)
از صفت نیکوان. صاحب گونه های سرخ و لاله مانند. نیکوروی:
بدین لاله رخ گفته بد در نهفت
که شاه گرانمایه گیری به جفت.
فردوسی.
نگه کردموبد شبستان شاه
یکی لاله رخ بود تابان چو ماه.
فردوسی.
از آن دو ستاره یکی چنگ زن
دگر لاله رخ چون سهیل یمن.
فردوسی.
چو هنگامۀ زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
مر آن لاله رخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگرایرج استی بجای.
فردوسی.
بنفشه زلفاگرد بنفشه زار مگرد
مگرد لاله رخا گرد لالۀ رنگین.
فرخی.
هر زمان جوری کند بر من بنو معشوق من
راضیم راضی به هرچ آن لاله رخ با ما کند.
منوچهری.
بدش دختری لاله رخ کز پری
ربودی دل از کشی و دلبری.
اسدی (گرشاسب نامه ص 615 نسخۀ خطی مؤلف).
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا باصنمی لاله رخ و خندان خور.
خیام.
با روی تو به لاله و ما هم نیاز نیست
زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری.
ادیب صابر.
به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
امید نیست که هرگز به عقل باز آید.
سعدی
لغت نامه دهخدا
برنگ لاله لاله فام لاله وش: حسن تو همیشه در فزون باد، رویت همه ساله لاله گون باد، (حافظ. 73)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله شو
تصویر لوله شو
آنکه لوله ها را شوید، آلتی که بوسیله آن لوله را شویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کش
تصویر لوله کش
آنکه لوله ها را نصب کند
فرهنگ لغت هوشیار
دارای چهره سرخ و لطیف چو لاله خوبروی: هرزمان جوری کند بر من بنو معشوق من راضیم راضی بهرچ آن لاله رخ باماکند. (منوچهری. د. چا. 25: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله لب
تصویر لاله لب
آنکه لبش همچون لاله سرخ و لطیف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله وحشی
تصویر لاله وحشی
لاله خود روی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی خوراکی. طرز تهیه آن چنین است: نان را ریزه کنند همچنانکه برای اشکنه و کشک باب نرم کرده را با روغن و کمی فلفل و زیره و مغز گردکان و نانهای ریزه کرده در دیگ ریزند و دو سه جوش داده فرود آورند و خورند (نوع دیگر از آن هم معمولست) : (ماییم سه چار شخص معهود آزرده ز دور چرخ و انجم . {} داریم هوای کالجوشی از بی برگی نه از تنعم . {} اسبابش جمله هست حاصل جز روغن و کشک و نان و هیزم) (نظام الدین قمری اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابله وش
تصویر ابله وش
گول وش ابله مانند ابله نما نابخرد مانند
فرهنگ لغت هوشیار
مستور از لاله پوشیده با لاله: چو گردد زمین سبز و که لاله پوش زمانه ز کیخسرو آید بجوش. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
آتش رنگ، آذرگون، سرخ فام، لاله رنگ، لاله فام، لاله وش
فرهنگ واژه مترادف متضاد